تاريخ : جمعه 7 ارديبهشت 1403 | 5:11 | نویسنده : ابرو کمون

دلم داره میترکه... از ندیدن و نشنیدنت... از اینکه می‌دونم دل تو مدت هاست متلاشی شده ، ولی نمیذاری ببوسمش که خوب بشه

میگی دور بمون که زخمی نشی ولی زخم دوریت بدتر از هر چیزی داغونم می‌کنه

قربون دلت برم.. که هیشکی بهش فک نمیکنه حتی خودت ... ولی من بالاخره خوبش میکنم ... با صدام ... حرفام

با لبام.... حسم

با دستام... فکرم

با چشمام ... نگام

دلم سر رفته از عشقت

بیا که این همه احساس هدر نره...

دلم داره میترکه... از ندیدن و نشنیدنت... از اینکه می‌دونم دل تو مدت هاست متلاشی شده ، ولی نمیذاری ببوسمش که خوب بشه

میگی دور بمون که زخمی نشی ولی زخم دوریت بدتر از هر چیزی داغونم می‌کنه

قربون دلت برم.. که هیشکی بهش فک نمیکنه حتی خودت ... ولی من بالاخره خوبش میکنم ... با صدام ... حرفام

با لبام.... حسم

با دستام... فکرم

با چشمام ... نگام

دلم سر رفته از عشقت

بیا که این همه احساس هدر نره...