تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1402 | 8:03 | نویسنده : ابرو کمون

نمیتونی بگی : "رهام کن" چون تو بی مینا رها نمیشی . اسیری!

چه باشم چه نباشم.

به قول فرهاد : "نه با تو ... نه بی تو"

به خیال خودت داری دلمو می‌شکنی ... آره درسته ... ناراحت میشم از کارات

ولی متاسفانه یا خوشبختانه انقدی میشناسمت که حتی اگه موفق شی خودتو گول بزنی، من گولتو نخورم

با تمام وجودم دلتنگتم.

و به چیزهایی که هیچ کس فکرشو نمیکنه، درباره ی تو فکر می‌کنم.

به جاهایی که جز من دست هیشکی بهش نرسیده ... مثل قلبت

یا اگه رسیده ، تو هیچ حسی نداشتی به لمسش

مثل لمس دستات... یا حتی کف پاهات

اون موقع که گفتم به نظرم عشق ترکیبی از تن و روح با همه، و نمیشه از هم جداشون کرد ؛ هیچ تجربه ای ازش نداشتم .فقط حس درونی و باورم بود. اما حالا کاملا حسس کردم .

دیگه نگو : "تقصیر منه" چون من خوشحالم که با تو فهمیدمش ❤️

خوشحالم که باهم فهمیدیمش 💜

دلم میخوادت پویا ... خیلی ❤️💜

نمیتونی بگی : "رهام کن" چون تو بی مینا رها نمیشی . اسیری!

چه باشم چه نباشم.

به قول فرهاد : "نه با تو ... نه بی تو"

به خیال خودت داری دلمو می‌شکنی ... آره درسته ... ناراحت میشم از کارات

ولی متاسفانه یا خوشبختانه انقدی میشناسمت که حتی اگه موفق شی خودتو گول بزنی، من گولتو نخورم

با تمام وجودم دلتنگتم.

و به چیزهایی که هیچ کس فکرشو نمیکنه، درباره ی تو فکر می‌کنم.

به جاهایی که جز من دست هیشکی بهش نرسیده ... مثل قلبت

یا اگه رسیده ، تو هیچ حسی نداشتی به لمسش

مثل لمس دستات... یا حتی کف پاهات

اون موقع که گفتم به نظرم عشق ترکیبی از تن و روح با همه، و نمیشه از هم جداشون کرد ؛ هیچ تجربه ای ازش نداشتم .فقط حس درونی و باورم بود. اما حالا کاملا حسس کردم .

دیگه نگو : "تقصیر منه" چون من خوشحالم که با تو فهمیدمش ❤️

خوشحالم که باهم فهمیدیمش 💜

دلم میخوادت پویا ... خیلی ❤️💜